×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

gegli

در جستجوی آفتاب

چند پاره های شبانه

و گلی را که از سرما با آستینش گرفته
به دختر و پسر ِ توی پارک تعارف می کند،
و در خیالش
نیمکتی خالی را برای خودش نشان می کند...

***

خیابان هر چقدر هم که طولانی باشد
پنجره تا پنجره قابل پیمودن است
شاید از پُشت یکی شان
دخترکی اولین عشقش را
به عبور ِ هر شب ِ من دوخته باشد...
او حتما زیبا است...

***

لازم نیست دستت بسوزد
همین که اینجا دوده گرفته
و خاکستر روی خاکستر است
نشان می دهد روزی آتشی بوده
آتشی که هیچکس برای روشن ماندنش
حتی یک بار هم ندمیده...

***

باغی ندارم اما
قدم زدن در کوچه باغ را دوست دارم...
همینکه گهگاه نسیمی از بوی گل می ورزد
برای من کافی است
تا یادآور ِ تک گــُل ِ باغچه ی قدیم باشد...

***

این راه را
ممکن است عاشقی ساخته باشد
تا مسیر را از سنگ و خار برای معشوقش هموار کند...
و من به انتهای این راه نمی اندیشم...
"ای کاش معشوقش از این راه گذشته باشد،
حتی برای یک بار..."

***

از آسمان ِ بدون ابر باران می بارد...
باز امشب دلی عاشق
چشم انتظار است...

***

همین گوشی همراه ساده هم
مقدس می شود
وقتی نام تو بر آن نقش می بندد...

***

در این شهر ِ مُرده
خانه ای است که دودکشش دود می کند
شاید هیچ وقت مهمان سفره شان نشوم
اما خیالم راحت تر است
حالا که می دانم
دودکشی دود می کند...
***

-"دوستم داری؟"
-"..."

جمعه 13 مهر 1391 - 1:41:09 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم